چگونگی رقم خوردن آینده شغلی، کارمند یا کارفرما؟

  • قسمت اول: آینده شغلی شما چطور رقم می خورد؟ کارمند یا کارفرما؟
  • قسمت دوم: راهنمای عملی مهاجرت از بیکاری یا کارمندی به کارفرمایی
  • قسمت سوم: یادگیری، اولین اصل کارفرمایی
  • قسمت چهارم: مصائب کارفرمای تنهای تنها
  • قسمت پنجم:  کارفرمای قهرمان خود باشید؟
  • قسمت ششم: راهنمای مهاجرت از کارفرمایی بهjob پول فرمایی!

از سال های کودکی یکی از فعالیت ها و رویاهای افراد، انتخاب شغل و بازی کردن نقش آن شغل است. و البته کودکان فارغ از تعاریف کلاسیک شغل، نقش های متنوع تری را می پذیرند. مثلا من در دوران کودکی دوست داشتم سازنده کاسه های گلی باشم (البته امروز می دانم نامش کوزه گری است) و خواهرم دوست داشت معلم شود. دوستی هم داشتم که تصمیم گرفته بود هیتلر شود! (در ۱۰ سالگی هیتلر شدن خودش نوعی شغل است) و خواهرزاده پنج ساله ام دوست دارد آرایشگر شود.

نکته: از خود بپرسید که آیا هیتلر بودن شغل است؟ در نگاه اول نه. من هم می گویم هیتلر بودن شغل نیست! اما اگر تعریفمان را از شغل محدود کنیم به داشتن ویژگی ای که در ازای آن کسب درآمد کنیم. شاید بشود گفت هیتلر بودن نیز خود شغلی است. و البته شغل پر درآمدی هم بوده! پس لزوما نیاز نیست شما کارمند دبیرخانه ی سازمان ثبت احوال شهرستان فسا از توابع شیراز شوید؛ تا به شما بگویند شاغل! با این تعریف شخصا ترجیح می دهم فردی بیکار باشم با درآمد مثلا ماهانه ده میلیون تومان، تا فردی شاغل با درآمدی برابر با حداقل های وزارت کار و امور اجتماعی!

قید و بندی به نام شغل

سبک زندگی شهری و گسترش سازمان ها و شرکت های دولتی و عمومی و خصوصی، شکل آموزش ها در مدارس و دانشگاه ها و نوع نگاه خانواده ها به آینده فرزندان خود، همگی مواردی هستند که منجر به قید و بند خودساخته ای به نام شغل شده اند. تعریفی این چنین که انسان موفق کسی است که بتواند در شرکت یا سازمانی، جایگاهی امن و آرام برای خود دست و پا کند و از فروش ساعت ها و روزها و سال های عمر خود (علاوه بر دانش و تجربه و سلامتی و…) کسب روزی نماید.
در این مطلب قصد توهین به کارمندان را نداریم و نمی خواهیم بگوییم همه باید کارفرما شوند. (درباره مزایا و ویژگی های کارمندی همگی خیلی چیزها آموخته و شنیده ایم.) تنها می خواهیم تلنگری بزنیم به این طرز فکر، که شاهراه موفقیت، دستیابی به شغلی با تعریف گفته شده در بالاست. چه بسیار افرادی که بدون یک روز کارمندی در زندگی به جایگاه های رفیعی (مالی و معنوی) رسیده اند و منصفانه اگر نگاه کنیم اغلب نام آوران جهان، زندگی خود را در قالب کار برای دیگران به ازای دریافت مزد، نفروخته اند.
از سویی وضعیت جامعه ایرانی، از مسائل فرهنگی بگیرید تا شرایط جمعیتی و دولت و اقتصاد و… همگی دست به دست هم داده اند تا این روزها، به دست آوردن یک شغل آبرومند در اداره ای بی دغدغه تقریبا به رویا تبدیل شود. دیگر آن روزها گذشت که فردی با گرفتن دیپلم ادبی، فورا کارمند ارشد وزارت فرهنگ و با گرفتن دیپلم برق کارمند بلندپایه وزارت نیرو می شد.
همه این ها را گفتیم تا بگوییم تنها را موفقیت در آینده کار کردن برای دیگران نیست. شاید شما خودتان نیز بتوانید یکی از همین معدود دیگران های (کارفرما) آینده باشید و دفتر و دستک و کارمند و… داشته باشید. البته اگر بخواهید و اراده کنید. وگرنه کارمندی هم هیچ عیب و اشکالی ندارد و سبکی از زندگی است که لازم است دست کم ۷۰ درصد جامعه آن را بپذیرند.
پس اگر با من موافقید ابتدا خود را از این قید و بند رها کنید و تا قید و بندهای بیشتری (مثل سابقه کار طولانی در یک شرکت یا مخارج روزمره خانواده، یا قسط های همیشه ناتمام) بر دست و پا و ذهن شما تنیده نشده، فکری بهتر برای آینده خود داشته باشید.

زندگی آینده یا آینده شغلی

من از اصطلاح آینده شغلی متنفرم! من فکر می کنم یکی از بزرگترین ایرادات ما پیوند زدن آینده شغلی و زندگی آینده است؛ و گاهی حتی بدتر از آن اینکه آینده شغلی را به نوعی زندگی آینده خود می بینیم. اینکه همه چیز را در گروی پیشرفت و توسعه شغلی قرار دهیم، ستمگری بزرگی است که در کهن سالی به خاطر آن خود را نخواهیم بخشید. البته من نمی گویم که دست از کار بکشید و یا به فکر ارتقا رتبه (اگر کارمند هستید) نباشید. بلکه می گویم باز هم کمی آزادانه تر فکر کنید! کمی به خود، زندگی و ذهن تان فرصت نفس کشیدن بدهید و بپذیرید که ما کار می کنیم تا زندگی کنیم؛ نه اینکه زندگی می کنیم تا کار کنیم. بکوشید همیشه، حتی هر شب، این جمله را از خود بپرسید که کجای این معادله دو وجهی هستید؛ و البته مراقب باشید که کارتان، زندگی تان را نبلعد.

کارمند یا کارفرما

برای آنها که می خواهند کارمند باشند

این قسمت توصیه هایی است کوتاه و البته مهم برای آن ها که قصد ندارند آرامش کارمندی خود را بر هم زنند (علت این تصمیم به خود آن ها مربوط است).

سریع تر استخدام  شوید.

اگر ۲۰ سالگی به استخدام شرکتی درآیید در ۵۰ سالگی طعم بازشستگی را خواهید چشید و اگر ۳۰ سالگی این اتفاق بیافد در ۶۰ سالگی بازنشسته خواهید شد. اگر از نظر جسمی، ۲۰ سالگی تفاوت خاصی با ۳۰ سالگی ندارد؛ اما ۵۰ سالگی با ۶۰ سالگی ممکن است بسیار متفاوت باشد!

جای مناسبی را برای کار کردن برگزینید.

جایی که احساس می کنید فضای کاری مناسب تری دارد. موضوع فعالیتش در زمینه دانش و تخصص و علاقه شماست و از همه مهم تر اینکه امنیت شغلی آن بیشتر است و کمتر با مسئله تعدیل و اخراج و جستجوی دوباره شغل مواجه می شوید.

راهکارهای ارتقاء در ساختار سازمانی مطبوع خود را پیدا کنید.

در بعضی از سازمان ها سابقه کار، در بعضی دیگر خلاقیت و ارائه پیشنهادهای مفید به کارفرما، در بعضی ارتباطات موثر با شبکه مدیران سازمان، در تعدادی هم کسب دانش و درجه علمی و… می تواند راهکاری مناسب برای ارتقاء شغلی باشد. به هر حال این شما هستید که باید این راهکارها را با توجه به شرایط محل کارتان بیابید و از آن ها استفاده کنید.

خود را بیمه کنید.

طبیعتا محل کار شما فکری برای بیمه درمانی و بازنشستگی شما کرده است. اما اگر می خواهید در پیری زندگی آسوده تری داشته باشید. ده درصد درآمدتان را هم صرف یک بیمه عمر معتبر کنید. چه بهتر که بعد از ۳۰ سال کار، بجای یک حقوق بازنشستگی، دو حقوق بازنشستگی بگیرید.

پس انداز کنید.

این مهمترین اصل در زندگی مالی هر فرد و خانواده ای است. بکوشید هر ماه درصدی (۱۰ درصد هم کافی است) از دریافتی خود را در یک صندوق سرمایه گذاری مطمئن و بدون ریسک پس انداز کنید. این پس انداز در روزهای مبادا بسیار به کار شما خواهد آمد و اطمینان خاطر و آرامش را برای شما به ارمغان می آورد.

سرمایه گذاری کنید.

این کار باعث بهبود هرچه سریع تر زندگی مالی شما می شود و طی سال های پایانی کارمندی می تواند شما را از حقوق کارمندی بی نیاز کند. پیشنهاد می کنم هر ماه درصدی (۱۰ درصد هم کافی است) از درآمد خود را در یک کار پر ریسک تر سرمایه گذاری کنید. مثلا بورس یا سکه و یا حتی کارهای خلاقانه تر!

در نهایت از شما کارمند عزیز خداحافظی می کنیم و امیدواریم در زندگی خود موفق و شاد باشید. و اما آن هایی که دوست دارند قدمی بیشتر بردارند با ادامه ماجرا همراه باشند.

برای آن ها که می خواهند کارفرما باشند

کارفرما شدن، یا به اصطلاح عام تر، صاحب کار شدن، یک نقطه نیست. بلکه مسیری است که باید آن را طی کرد تا به جایگاه مورد نظر رسید. و این مسیر ذاتا پر از سختی ها و راحتی هاست. که ابتدای این مسیر پذیرش آن شرایط است. شما باید به عنوان یک کار فرما ویژگی های زیر را داشته باشید (و یا به مرور کسب کنید) تا بتوانید به اهداف خود برسید:

پس اگر می خواهید کارفرما شوید باید:

  • ریسک پذیری و تحمل عدم اطمینان بالا داشته باشید.
  • ساعات کار طولانی و تلاش بی وقفه داشته باشید.
  • فکر مداوم و خلاقیت بی حد و حصر، داشته باشید.
  • گاهی بی پولی و فشار مالی را تحمل کنید.
  • گاهی سرکوفت زدن ها و تمسخر اطرافیان را تحمل کنید.
  • شکست ها و زمین خوردن ها، را بپذیرید.
  • نا امید نشدن و سخت کوشی، در ذات شما باشد.
  • بروز و دانش محور بودن، برایتان ارجحیت داشته باشد.
  • توانایی خودکنترلی و برنامه ریزی، قوی داشته باشید.
  • توانایی تصمیم گیری در لحظات حساس را داشته باشید.

و اگر این ویژگی ها را داشته باشید (یا در خود ایجاد کنید) موارد زیر در انتظارتان خواهد بود:

  • ثروتی بیش از نیازتان (ده ها و صدها برابر حقوق کارمندی)
  • تجربه و دانشی ارزشمند که در این راه کسب خواهید کرد.
  • نداشتن مافوق و به طبع دستورات ریز و درشت او
  • نداشتن ساعت کار و عدم نیاز به اجازه مرخصی از کسی (بجز خودتان)
  • ذهنی آزاد . احساس قدرت در انجام سایر کارها و پروژه ها
  • احساس غرور و موفقیت
  • احساس کمک به دیگران به عنوان کارآفرین
  • آزادی زمان و مکان و کنترل کامل بر زندگی شخصیتان

اگر در خود انگیزه و استعداد کسب موارد بالا (چه سختی ها و چه آسودگی ها) را می بینید و اگر مثل من فکر می کنید این دستاوردها در قبال سختی هایش ارزشمند است؛ با ادامه داستان کارفرما شدن، با ما باشید.
در مطلب بعدی با عنوان راهنمای عملی مهاجرت از بیکاری یا کارمندی به کارفرمایی راهکارهایی عملی و تا حد ممکن کم ریسک برای حرکت در مسیر کارفرما شدن را با شما در میان خواهم گذاشت. به شما خواهیم گفت چگونه قدم در این راه بگزارید و چه زمانی وضعیت قبلی خود را رها کنید.

منبع: پارسیش

نرم‌افزار جامع مالی و اداری ویژن

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا